حکمت خداوند!در زندگی من هیچ اشتباهی یافت نمیشود.هر چه هست حکمت خداوند است.اشتباهات تنها تا پیش از آشکار شدن مفهوم ایزدی شان اشتباهند.بلا ها فرستاده خداوند هستند و بدبختی ها تنها سنگ گامه هایی هستند بر مسیر باریک تکاملی ای که همگان آن را می پیمایند.اما تنها اندکی آن را در می یابند.در یافتن این راستی ـ به من توانمایه و شور به جلو گام نهادن را می بخشد.در حالی که سایر انسانها گویی در درازای راه تنها بر زمین پا میکشند و پاشنه های یکدیگر را لگد می کنند.بسیاری من را باریک بین شمرده و بر من برای هیجانی که هنگام پیش رفتن براه میاندازم خطا میگیرند.اما این تندی پیشروی من است که هیجان اجتماعی پدید می آورم.شتاب اندیشه گری ـ کردارـ پشتکار و سخت کوشی و ذهن شهود من.من حتی اشتباهم را هم تند انجام میدهم.اما بدین گونه آیا هیچ اشتباهی در کار هست؟حکمت خداوند همان است که میگوید خداوند همه کار ها را کم و بیش هم زمان انجام میدهد.هیچ کنش یا رخدادی نیست که تنها از روی پیش آمد روی داده باشد.زندگی تا بیشترین حد گنجایشش از معنا و مفهوم پر شده است و چون کیسه ای سیب زمینی که به زور پر شده ناگهان پاره میشود.با ناچیز ترین دگرگونی یا گسترش یافتن ادراک بندهای کتانی کیسه کشیده شده و سیب زمینی ها چون تخم جن های هیجان زده کنار پاهایت به هر سو پراکنده میشوند .هر سیب زمینی ای را میتوان بسته به اشتها پخته و کره مالی کرد.هیچ سیب زمینی ای بر نگشته نمیماند و هر کیسه ای از موارد روی دادنی حسابی تکان داده میشود .تا هر گیر کرده کوچکی شل شده و از کیسه بیرون افتد.رویدادهایی که نمایشگر پیمانی بسته شده با سرنوشت هستند.پیمانی چنان سفت و سخت بسته شده که با آن هر دم زندگی او جادویی و فرخندگی یافته مینماید و هر چیزی درست و بی کم و کاست.همان گونه که مورد نگرش طرح بوده است به انجام میرسدمن به گونه ای مثبت از آن شادی می جویم.در آن شکوه میابم.بدان مهر میورزم و پیوسته نشان میدهم که از کار آمد بودن مطلق آن تا چه اندازه بی هیچ پیرایه ای سپاس گزار و شگفت زده ام.چنین رخدادهایی به دیده من به هیچ روی کوچک نیست بلکه حرکت بعدی خداوند است.دربازیی که در هیچ سوی آن رقیبی در کار نیست.گونه ای بازی شطرنج کیهانی "بده برود".چه کسی میتواند زودتر از دیگری از شر همه چیز رها شود؟من جان و دلم را هر چه را که دارم از خود بیرون میپاشم و خداوند از آن شاد شده و چند برابر آنها را به من باز میگرداند....نوبت حرکت توست دوست من!(جادوی فایندهورن ـ پال هاوکن)

راز زندگی:من همان طور هستم که وجود دارم و همین کافیست.اگر در جهان کسی از این موضوع باخبر نباشد من راضیم و اگر همه هم باخبر شوند باز من راضی هستم.یک جهان که برای خودم بزرگترین جهان است باخبر است و این خود من است و اگر همین امروز یا ده هزار سال یا میلیون ها سال دیگر به خود آیم میتوانم با خوشحالی آن را پذیرفته یا با همان شادی منتظر بمانم.(والت وایتمن)