از همه دوستانی که تا به این تاریخ رازهای آفرینش را لینک کرده بودند تشکر مینمایم.با آرزوی موفقیت برای همه شما

وقتی عشق وجود دارد ترسی وجود ندارد!

توجه بر عشق سر و کارش با نشانه های خارجی زندگیتان نیست.عشق پیوسته در خدمت خدا و دیگران است.او توجهی به لباس پوشیدن شما و اینکه دیگران چه فکر میکنند ندارد.عشق تنها به دادن و سهیم شدن میاندیشد و در عوض چیزی مطالبه نمیکند.عشق خود اهمیت دارد و ترس از چیزی ندارد.ترس میگوید به اندازه کافی برای بخشیدن ندارد زیرا ترس از فقدان می آید.عشق میگوید خدا آن را آفریده است و کامل است.عشق همیشه در یک رابطه سالم می بخشد.خود ظاهری ترس آور شما سعی خواهد کرد شما را متقاعد کند که عشق کافی نیست.شما به افکار اثبات چیزی به دیگران در مورد خرید کردن و صاحب چیزهای بزرگ بودن یا صورت حسابهایی که عشق کاری به آنها ندارد توجه خواهید کرد.این یک توهم است که فکر کنید شیوه جلوگیری از فقر و رد شدن به جای عشق ترسیدن است.وقتی شما خودتان را به شیوه عشق ابراز می دارید و کاری به شکل ابراز آن ندارید کیهان جزئیات را به شما میدهد.شما راهنمایی میشوید و برکت به سوی شما می آید و روابط شما شراکت معنوی میشود.وقتی شما دچار ترس هستید اگر ظاهر خوبی داشته باشید با ارزش هستید و اگر چنین نباشدبی ارزش هستید.پس ترس سعی میکند تظاهرات شما بهتر و بهتر گردد.اما خود واقعی شما عشق را از درون به بیرون می تاباند.عشقی که نمیتواند خاموش گردد.در هر موجود زنده ای سلول- مولکول- اتم و اجزاء اتم وجود دارد.در هرکدام از اینها فضای خالی این ذرات وجود دارد.وقتی اینها را مورد بررسی قرار میدهیم.میبینیم نیرویی آنها را بهم متصل میسازد.این نیروی نادیدنی و چسب کیهان «عشق»است.وقتی نباشد ترس وجود دارد .وقتی عشق وجود دارد ترسی وجود ندارد.(برگرفته ازخود مقدس شماـ پروفسور وین دایر)

راز زندگی:ای پروردگار عالم به من لطف کن تا بیشتر در پی تسکین بخشیدن باشم تا آرام شدن.(دعای فرانسیس مقدس)

یک نور با رنگهای بسیار!

رنگ گاوها ممکن است متفاوت باشد.ولی شیر همه آنها سفید است.گلها و زنبوران عسل ممکن است با هم فرق داشته باشند ولی عسل آنها یکی است.مذاهب ممکن است متفاوت باشند ولی خدا یکی است.وقتی باران از آسمان میبارد راهش را به سوی اقیانوس میپیماید بنابراین دعاهای تمام مذاهب به یک خدا میرسد که والاترین است.یک نور با رنگهای بسیار.یک آب با تشنگان فراوان و یک جوهر با اشکال متفاوت انسانها.ما همه به هم مربوط هستیم.ندیدن این  ارتباط با چشم معمولی دلیل نبودن آن نیست.دست از باور جدایی از دیگران بردارید.در عوض نسبت به همه مهر بورزید.وقتی این یگانه بودن را پذیرفتید به خودتان یاد آوری کنید که هر فکر بدی که در باره دیگران دارید همان چیزی است که در مورد خودتان می اندیشید.هر تلاشی برای آزار دادن و یا انتقام گرفتن از دیگران چاهی است که بر سر راه خود حفر میکنید.اگر بتوانید چنین فکر کنید متوجه این گفته خواهید شد :"زیرا آنها نمیدانند چه میکنند"معنای این گفته این است که آنها نمیدانند وقتی به دیگری صدمه میزنند در حقیقت به خودشان صدمه زده اند.مهم ترین پیام معنوی که از جهان معنوی به ما رسیده است این است که "همسایه ات را مثل خودت دوست بدار"این پیام را گوش کرده و آن را شعار روزانه خویش قرار بدهید.گاهی فراموش میکنیم که یکدیگر را دوست داریم.بی جهت میجنگیم.این را به یاد بیاورید با دوست داشتن خودتان از ارتباط دوستانه خود با دیگران هم آگاه میشوید.(خود مقدس شماـ وین دایر)

راز زندگی:حقیقت یکیست.فرزانگان آن را با نامهای متفاوت خوانده اند.یک خورشید است که بر تمامی آبگیرها میتابد.یک هواست که زندگی را نگه میدارد.یک آب است که همه تشنگی ها را فرو مینشاند.یک آتش است که تمامی خانه ها را روشن نگه میدارد.(ریگ ودا)

من چرا خوشبختم ؟

حکمت خداوند!در زندگی من هیچ اشتباهی یافت نمیشود.هر چه هست حکمت خداوند است.اشتباهات تنها تا پیش از آشکار شدن مفهوم ایزدی شان اشتباهند.بلا ها فرستاده خداوند هستند و بدبختی ها تنها سنگ گامه هایی هستند بر مسیر باریک تکاملی ای که همگان آن را می پیمایند.اما تنها اندکی آن را در می یابند.در یافتن این راستی ـ به من توانمایه و شور به جلو گام نهادن را می بخشد.در حالی که سایر انسانها گویی در درازای راه تنها بر زمین پا میکشند و پاشنه های یکدیگر را لگد می کنند.بسیاری من را باریک بین شمرده و بر من برای هیجانی که هنگام پیش رفتن براه میاندازم خطا میگیرند.اما این تندی پیشروی من است که هیجان اجتماعی پدید می آورم.شتاب اندیشه گری ـ کردارـ پشتکار و سخت کوشی و ذهن شهود من.من حتی اشتباهم را هم تند انجام میدهم.اما بدین گونه آیا هیچ اشتباهی در کار هست؟حکمت خداوند همان است که میگوید خداوند همه کار ها را کم و بیش هم زمان انجام میدهد.هیچ کنش یا رخدادی نیست که تنها از روی پیش آمد روی داده باشد.زندگی تا بیشترین حد گنجایشش از معنا و مفهوم پر شده است و چون کیسه ای سیب زمینی که به زور پر شده ناگهان پاره میشود.با ناچیز ترین دگرگونی یا گسترش یافتن ادراک بندهای کتانی کیسه کشیده شده و سیب زمینی ها چون تخم جن های هیجان زده کنار پاهایت به هر سو پراکنده میشوند .هر سیب زمینی ای را میتوان بسته به اشتها پخته و کره مالی کرد.هیچ سیب زمینی ای بر نگشته نمیماند و هر کیسه ای از موارد روی دادنی حسابی تکان داده میشود .تا هر گیر کرده کوچکی شل شده و از کیسه بیرون افتد.رویدادهایی که نمایشگر پیمانی بسته شده با سرنوشت هستند.پیمانی چنان سفت و سخت بسته شده که با آن هر دم زندگی او جادویی و فرخندگی یافته مینماید و هر چیزی درست و بی کم و کاست.همان گونه که مورد نگرش طرح بوده است به انجام میرسدمن به گونه ای مثبت از آن شادی می جویم.در آن شکوه میابم.بدان مهر میورزم و پیوسته نشان میدهم که از کار آمد بودن مطلق آن تا چه اندازه بی هیچ پیرایه ای سپاس گزار و شگفت زده ام.چنین رخدادهایی به دیده من به هیچ روی کوچک نیست بلکه حرکت بعدی خداوند است.دربازیی که در هیچ سوی آن رقیبی در کار نیست.گونه ای بازی شطرنج کیهانی "بده برود".چه کسی میتواند زودتر از دیگری از شر همه چیز رها شود؟من جان و دلم را هر چه را که دارم از خود بیرون میپاشم و خداوند از آن شاد شده و چند برابر آنها را به من باز میگرداند....نوبت حرکت توست دوست من!(جادوی فایندهورن ـ پال هاوکن)

راز زندگی:من همان طور هستم که وجود دارم و همین کافیست.اگر در جهان کسی از این موضوع باخبر نباشد من راضیم و اگر همه هم باخبر شوند باز من راضی هستم.یک جهان که برای خودم بزرگترین جهان است باخبر است و این خود من است و اگر همین امروز یا ده هزار سال یا میلیون ها سال دیگر به خود آیم میتوانم با خوشحالی آن را پذیرفته یا با همان شادی منتظر بمانم.(والت وایتمن)

سکوت!

دست از صحبت کردن و فکر کردن بردارید.این کلید حس آرامشی است که بخشی از مسیر جستجوی مقدس میباشد.مایلم این مطلب را روشن کنم که آرامش معنای نبود جدال را نمیدهد همیشه جدال وجود دارد زیرا همیشه کسانی هستند که میخواهند شما مطابق میلشان رفتا رکنید و اگر در مورد یگانگی فردی خود مطمئن باشید فرصت تقویت دانش خودتان را دارید جدال وجود دارد حتی زمانی که شما مشغول تمرین خاموش کردن گفتگوی درونی و آرام کردن ذهنتان هستید .باز هم جدال وجود خواهد داشت.آرامش نبود جدال نیست. آرامش تجربه حضور خداست.وقتی خاموش کردن گفتگوی درونی و آرام کردن خویش را یاد میگیرید حضورذ خدا را در زندگی خویش احساس میکنید.این حضور در بدن و جهان درونی شما هر دو احسا س میشود.باور ها کنار رفته و جایش را دانسته ها میگیرند..سن پل میگوید"بگذارید همان ذهن مسیح که به شکل خدا بود در شما هم باشد." تساوی با خدا را کفر ندانید.این مطلب از این جهت برایم بسیار مهم است که او اندیشه خدا را از انسان جدا میکند .به نظر میرسد او ادعای کسانی را که معتقدند درون انسانها جایگاه خداوند ایست و بخشی از ما را خدا میدانند رد میکند.وقتی شما گفتگوی درونی را خاموش کنید با وجود دوست داشتنی تماس مستقیم برقرار میکنید.بگذارید این ذهنیت درون شما باشد خدا درون شماست.در جواب اینکه چگونه این کار را انجام دهیم مالوی گفته :سکوت تنها صدای خداست.اما این سکوت به خاطر آنچه ما از آن کسب میکنیم ارزش دارد.توان به درون رفتن خدا را دیدن و چیز با ارزشی به نام هشیاری والاتر را بعد از خاموش کردن گفتگوی درونی با خود آوردن است.آرامش چیزی است که به دست خواهید آورد. (خودمقدس شماـ وین دایر)

راز زندگی:صحبت کردن و فکر کردن را متوقف کن همه چیز را درک خواهی کرد به ریشه باز گرد معنا را در خواهی یافت به درون بنگر معنا را در خواهی یافت به درون بنگر در یک لحظه بر آشکار و نهان غلبه میکنی.(سنگ تی سان)