بزرگترین چالش زندگی شما.....آرامش!

در هر لحظه زندگیتان شما حق انتخاب دارید.

شما چرا آرامش ندارید؟چون:

۱-چون اهل جدال و بحث کردن هستید:

هیچ چیز مثل بحث و جدال انسان را دچار اضطراب درونی نمیکند.شما همیشه حق انتخاب دارید بین اینکه بحث بکنید یا نکنید.جدال بکنید یا نکنید...مانند این جملات و افکار:"تو از همسر ـمنشی و تشریفات اداری جدا هستی .بایستی به آنها نشان دهی که چقدر با آنها فرق داری و آنها نمیتوانند ترا دور بگردانند.جلو برو و نظریاتت را به آنها بگو و به حرفهای آنها گوش نده...."

۲-اهل رقابت و مقایسه کردن هستید:

وقتی خودتان را از نظر ظاهری و موفقیت با دیگران مقایسه میکنید اسیر خود کاذب هستید.شما به بهای وجود خویش این عقیده اشتباه را که بعضی از بعضی بهترند خریده اید....مانند این افکار:".اگر آن زن یا آن مرد میتواند پس تو هم میتوانی .تو باهوش ترـ زیباتر ـ قویترـ روحانی تر و استوارتر از او هستی.بایستی برتری خودت را به آنها نشان دهی.تو بهترین هستی.برو و به همه این را ثابت کن.بایستی کاری بکنی که از عهده دیگران برنیاید."

۳-اهل دنبال کردن و رسیدن به هدف هستید:

دنبال کردن موفقیت و ثابت کردن اینکه شما از همه کسانی که منتظر چیزی هستند و کاری نمیکنندبهتر هستید و رفتن به دنبال نشانه های موفقیت و شایستگی نتیجه اش احساس تهی بودن و نداشتن آرامش درونی خواهد بود.مانند این افکار:"تو ویژه ای.تو برای اینکه این را ثابت کنی بایستی حداکثر را به دست بیاوری.تو با همه فرق داری.حالا برای اثبات این بدون توجه به احساست تلاش کن.اگر کسی از تو جلو بیفتد تو ناراحت میشوی آیا خیال داری مردم فکر کنند که از تو بهترند؟آن انگیزه ها را دنبال کن.وقتی به همه آنها برسی بهترین خواهی شد."

۴-شما نگرانید:

هرچه در درون نگران تر باشید فرصت تجربه آرامش کمتری را خواهید داشت.مانند این افکار:"به من توجه کن"تمام مدتی که از این دو کلمه استفاده میکنیداز آرامش دور میشوید.مانند:"اگر بتو توجه نشود اشکالی داری یعنی اینکه تو حقیر هستی.از دیگران در مورد ویژه بودن خودت سوال کن اگر آنها تو را ویژه ندانند به شکلی جلب نظر کن.به خاطر آن گدایی کن.دزدی کن.اگر نشد گریه کن و اگر نشد تو نگران و مضطرب  میشوی."

۵-به خود فشار میآورید.ماننداین افکار:"شما نه تنها با بهتر انجام دادن  بلکه با تندتر و سریعتر انجام دادن کارها بایستی خودتان را تایید کنید.دوبرابر کار کن.تسلیم آن فشار ها بشو و به بهایی که میپردازی اهمیتی نده.هرچه به پایان وقت نزدیکتر میشوی احساس نگرانی بیشتری میکنی.وقت طلاست ."

۶-شما اهل جمع آوری و به دست آوردن هستید:

به این ترتیب هر چه بیشتر داشته باشید ویژه تر هستید و هرچه ویژه تر باشید با سایرین متفاوت تر هستید.مانند این افکار:"هرچه میتوانی انبار کن و به آنها دل ببند.وقتی این تحفه ها و کالاها را برق میاندازی احساس غرور میکنی؟اگر چیزی نداشته باشی که افاده بفروشی چگونه میدانی موفق شده ای؟حالا باز راه بیفت و مصرف کن.جمع کن.به دست بیاور و هر چه میتوانی اندوخته کن اینها نشانه های ویژگی تو هستند."

۷-شما با خودتان پچ پچ میکنید:

مانند این افکار:"تمام روز فکرت را آشفته کن حتی خوابت راآشفته کن.هرچه ذهن مشغول تر باشد جای کمتری برای آرامش و توازن خواهد ماند.

۸-شما از رنج دشمنانتان خوشحال میشوید:

وقتی شما از رنج دیگران حتی از رنج دشمنانتان شاد شوید آرامش نخواهید داشت.تمام شایعات بیمورد سرگرمی با بدبختی دیگران نشان میدهد که شما به فکر کمک به دیگران نیستید بلکه میخواهید با تحقیر انها سرگرم شوید

جدایی از مسائل بالا باعث ایجاد رهایی میکند.تصمیم گیری برای رهایی به عهده شماست. فشار خون بالا .زخم معده ناراحتی پوستی سر درد و سرطان و ناراحتیهای کبدی هم از پیامدهای نگرانی  و آشفتگی ذهنی و ۸ مورد بالا ست(خود مقدس شما ـ وین دایر)

راز زندگی:

ما نهایت تلاش را میکنیم تا حقیقت را نادیده بگیریم ولی حقیقت میماند.انسان مثل طبیعت الهی و مثل فضا بینهایت است.(آلدوس هاکسلی)

گفتم ...از خودت بگو!

غریبه ای که تازه با او  در بیرون سفینه  آشنا شده بودم  خیلی شبیه ما انسانها بود...مانندما صحبت میکرد به نظر میرسید همه چیز در مورد انسانها میداند.اینقدر حرفها و سوالات از این موجود غریب داشتم که نمیدانستم از کجا شروع کنم!حرفهای تازه ای میزد...حرفهایی میزد که تا بحال نشنیده بودم...

گفتم:بزرگترین آرزویت چیست؟

گفت:آرزویی ندارم.

گفتم:محال است.مگر میتوان چنین چیزی متصور بود که شخصی هیچ آرزوی نداشته باشد.!

گفت:منظور شما از آرزو به دست آوردن چیزیست؟

گفتم:خوب بله.چه برای خودم چه برای دیگران!

گفت:این کفر است.ما نیازی به آرزو کردن نداریم.هر چه نیاز داشته باشیم خداوند به ما میدهد.

گفتم:این درست است ولی انسان به امید و آرزو زنده است.بدون امید و آرزو ما به چیزی دلخوش نخواهیم بود آرزو باعث میشود انسان هدفمند زندگی کند.و برنامه های مدون برای زندگی داشته باشد.بدون هدف زندگی بی معناست!

گفت:امید و آرزو دو بحث جدا هستند.امید به خداوند لازمه است و نشانگر ایمان..ولی آرزومندی نشانه اینکه من حقی دارم ولی اکنون آن حق میسر نیست.حق داشتن چیزهایی که الان ندارم.پس آرزو موجب دعا کردن میشود. که خدایا فلان چیز را به من بده!این هم کفر است.چون درخواست کردن از خداوند نشانه این است که خداوند از چیزی که لازمه امروز ماست بیخبر است و ما به او یاد آوری میکنیم.این مغایر این است که ما به حکمت خداوند ایمان داریم.

گفتم:شما مخالف دعا کردن هستید؟

گفت:دعا اشکالی ندارد..ولی فراموش نکنید که دعا کردن همان آرزو کردن است.!

گفتم:ما همیشه برای خودمان دعا نمیکنیم.ابتدا برای دیگران و موفقیتشان دعا میکنیم و سلامتی آنها و .. و بعد از همه در مورد خودمان دعا میکنیم!

گفت:در اصل قضیه تفاوتی ایجاد نمیکند چون در هر صورت خداوند به امور آگاه تراست و زمانی که شما دعا میکنید و یا آرزو میکنیدیک اهانت بزرگ میکنید..چون خداوند را گاهی قسم میدهید که این و یا آن آرزو را برآورده کن...آیا شما خدایی را میپرستید که از مایحتاج شما بیخبر است؟

گفتم:البته که نه!

گفت:آیا به غیر از این است که همه ما بندگان خداوند هستیم و او پادشاه و ارباب و صاحب ماست.؟

گفتم:البته که؟...ولی صبر کن آیا شما معتقدید که خداوند آرزوی ما را برآورده نمیسازد؟ و یا از ما خشمگین میشود؟ و..آیا نه این است که فرموده بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را؟

گفت:خداوند به واسطه خداوندی خود از آرزو مندی ما ناخشنود نمیشود چون به جهل ما آگاه است و آزروهای بندگانش را به طور کامل برآورده میسازد.مسئله این نیست که خداوند آرزوهایمان را برآورده میسازد و یا نه .مسئله این است که ما به واسطه بندگی خود نباید به خود اجازه بدهیم که در پیشگاه پروردگاری که میلیاردها ستاره و کهکشان بزرگ را در فواصل بسیار دور از ما خلق نموده بخواهیم عرض اندام کنیم.

گفتم:یک مسئله اما من فکر نمیکنم که خداوند همه آرزو ها را بر آورده سازد!

گفت:خداوند از قبل میداند که شما چه میخواهید چه میگویید.چه به صلاح شماست.و ...چون در بعد زمان و مکان اسیر نیست.از این لحاظ آینده شما از قبل نوشته شده است و این لازمه خداوندیست..از این لحاظ خداوند قبل از اینکه حتی شما آرزویی بکنید از آن اگاه است و آن را برآورده ساخته و مشیت شما مشخص است.اگر زمانی آرزویی میکنیم و خداوند گفت بلی   بدانید که به صلاح ماست.اگر آرزویی کردیم ولی صدایی نشنیدیم بدانیم که نفع ما صد در صد در همین است و این خود برآورده شدن آرزوست ...چون چه بسا شما آرزویی کنید و از عواقب آن بی اطلاع باشید...و خداوند به واسطه بر آورده نساختن آن از شما محافظت میکند

گفتم:بدین ترتیب زمانی که آرزویمان برآورده نشود باید بیشتر خوشحال و سپاسگزار باشیم!

گفت:دقیقا خداوند به نفع ما گام بر میدارد.

گفتم:پس آرزو کردن بدین ترتیب بی معناست چون از قبل همه چیز معین و مشخص است.پس این تضاد چیست؟

گفت:شما به واسطه اینکه در بعد زمان و مکان زندگی مکنید میتوانید اختیار زندگی خود را داشته باشید.شما همین الان میتوانید دست خود را به اراده خود بالا ببرید اما بدانید هر تصمیمی بگیرید از قبل خداوند میداند و هیچ راه گریزی نیست چون انسانها زیر مجموعه خداوند هستند.

گفتم:جالب است ..هرچند سوالات زیاد دیگری ایجاد شد ولی ان شا اله در فرصت دیگری از شما سوالاتم را خواهم پرسید.آیا میتوانم باز هم از شما سوالاتم را بپرسم؟

گفت:ان شا اله یعنی چه؟

گفتم:یعنی اگر خداوند بخواهد

گفت :ان شا اله درست نیست .چون یعنی اگر خداوند بخواهد در صورتی که خداوند از این اتهام هم مبراست و چیزی نمیخواهد!...ولی شما هر وقت خواستید من به کره شما می آیم و به سوالات شما پاسخ خواهم داد.

گفتم:پس فعلا خداحافظ!

گفت:ببخشید متوجه نشدم منظورتان چیست؟

گفتم:یعنی تا دیدار بعد در پناه خداوند باشید.

گفت:مگر من قبل از این در پناه کس دیگری بوده ام آیا شما در سیاره خودتان پناه دیگری هم دارید؟

گفتم:این فقط یک آرزوست!!!

گفت:آرزو ؟

گفتم:ببخشید!

گفت:غیر از خدا کسی نمیتواند ما را ببخشد من که خدا نیستم

....دیگر ترسیدم حتی یک کلمه دیگر بگویم..آّهسته به سفینه خود بر گشتم ..فکر میکردم باید بیشتر فکر کنم!

راز زندگی:هر دو گونه اندیشه ما چه مثبت و چه منفی قدرت آفریدن حقیقت ما را دارند.ما همان هستیم که میاندیشیم.اگر افکار مثبتی داشته باشیم .قدرت شفا بخشیدن و کمک کردن داریم.ولی اگر منفی ببیندیشیم و به اهریمن قدرت بدهیم همین را می آفرینیم.من تضمین میکنم که اگر افکار منفی داشته باشید آنها برای آزار خودتان برمیگردند.انرژی همواره باید به جایی برود.(شار مارگولیس)

گفتم عشق!...گفت!!!

.....گفتم:هنوز چیزی درباره عشق از شما نپرسیده ام.

گفت:شما این موضوع را به این دلیل حالا مطرح میکنید که اعتقاد دارید  به من علاقه مندید و میترسید هر لحظه شما را ترک کنم.درست است؟

گفتم:بله .درست است.از همان لحظه نخست که شما را دیدم شیفته و دلباخته شما شدم.این عشق خاص است و با قیافه و ظاهر شما ارتباطی ندارد.از این که امروز مرا ترک میکنید بسیار دلگیرم .زیرا من شیفته جمال باطنی و زیبایی روحی شما هستم...فکر بیرون رفتن شما از زندگیم بسیار دردناک است.

گفت:اگر از عشق چنین تعریفی داشته باشید هرگز به سر منزل مقصود نخواهید رسید.زیرا این عشق مستلزم حضور محبوب است.برای ارضا این عشق باید من ـ فردی و یا چیزی دیگر وجود داشته باشد.اما عشق پدیده ای درونی است.در ژرفای وجودتان آشیانه دارد. در اختیار شماست تا آن را بر حسب تمایل به هر کس و یا هر چیز پیشکش کنید.عشق راستین جریانی یکسویه بوده و از هیچ قید و شرطی تاثیر نمیپذیرد.انتظار دریافت عشق به خاطر عرضه آن عشق نیست نوعی داد و ستد است.هرگونه تقاضا و چشمداشت در قبال ایثار عشق شور و حرارت آن را تا پایینترین سطح ممکن کاهش میدهد. وقتی انگیزه شما زمینی ها برای ایثار عشق از انتظار و تقاضا سرچشمه گیرد چه جای تعجب که زندگیتان این همه سرد و بی روح به نظر برسد.شما باید بینش مکدر خود را در باره عشق صاف و شفاف کنیدگرمای مهر و محبت باید از طریق شما به پیرامونتان ساطع شود. بدون هیچ گونه چشمداشت و یا اندکی توقع همه را در بر گیرد.بیشتر شما زمینی ها نسبت به عشق حسود و انحصار طلبید و هر کجا که حسادت ـچشمداشت و انحصار طلبی دامن بگسترد دیگر نشانی از عشق نخواهد بود.عشقی که به تملک گرایی معطوف باشد تقاضا و چشمداشت بوجود میاورد تملک گرایی در عشق محبوب شما را فراری میدهد و رابطه متقابل را از خشم و ترس و تلخکامی سرشار میسازد.

گفتم:چگونه ممکن است که ما بدون چشمداشت از عشق بهره مند شویم؟مردم به طور قطع جویای عشق متقابلند در غیر این صورت این راهی یکطرفه است!

گفت:عشق در ژرفای درونتان آشیان دارد.این عشق از آن شماست تا آن را بپرورانید.از آن لذت ببرید و بر حسب میل و اختیار به دیگران ارزانی کنید.این اصل در مورد دیگران نیز صادق است .اگر کسی را که دوستش دارید بر حسب میل شما واکنشی برابر نشان نداد وی را ملامت نکنید.او در ارسال عشق به هر شکل و شیوه و یا حتی خودداری از آن صاحب اختیار است.بی تفاوتی او جریان عشق را بندنمی آورد.اگر در برابر ایثار عشق چشم انتظار دریافت آن باشید و در این زمینه پافشاری کنید در واقع قابلیت خود را برای دوست داشتن در دستان دیگران قرار داده اید.گرچه پذیرفتن این نکته دشوار است اما عشق راستین بر این پایه استوار است.عشق نباید مقید و مشروط باشد و چشمداشت و تقاضایی را یدک بکشد.شما باید با مشاهده شادابی و شادی دیگران سرمست شوید و در برابر ارسال عشق چیزی تقاضا نکنید.در حقیقت تنها افرادی که خود را میشناسند  و از ارسال مهر و محبت یک جانبه پروا و هراسی ندارند شایسته دریافت عشق راستین هستند.بعلاوه عشق پیش از آنکه به کسی عرضه شود باید در اندرون خود شما باشد.به بیانی دیگر تنها زمانی میتوانید چیزی را به دیگران عرضه کنید که خود از آن بهره مند باشید.پس هر زمان احساس عشق نسبت به خویش را در سراچه دلتان حس کردید میتوانید آن را با جهانیان سهیم شوید.عرضه عشق بدون قید و شرط هر مساله ای را حل و فصل میکند.بدون چشمداشت عرضه عشق به افرادی که محبت را از دیگران دریغ میکنند آسان است.در چنین شرایطی بدون توجه به روابط نامطلوب گذشته و یا خصومت دیرینه  به همه انسانها و هر چه پیرامون شماست انرژی و حرارت و عشق میبخشید .همه محتاج عشق و محبتند و تنها در پرتو عشق تعالی و تکامل میابند.تنها افرادی که بدون قید و شرط عشق می پراکنند میتوانند عشق راستین را در ژرفای دل خویش تجربه کنند.

گفتم:آیا منظورتان این است فردی که بدون قید و شرط مهر و محبت به دیگران ارزانی میکند نخست باید رابطه ای سرشار از عشق و محبت با خود داشته باشد؟آیا این نوعی غرور و خود خواهی نیست؟

گفت:دوست من !موضوع بسیار ساده است.وقتی خودتان چیزی را نداشته باشید چگونه خواهید توانست آن را به دیگران عرضه کنید؟افرادی که عشق بدون قید و شرط را در طبق اخلاص میگذارند و به همگان تقدیم میکنند حتی افرادی را که در حقشان ناجوانمردی و بی عدالتی روا داشته از این عشق بی نصیب نمیگذارند و اگر همه مردم این راه را برای ارسال عشق بیاموزند دشمنی و کینه توزی و خصومت برای همیشه از این سیاره ریشه کن خواهد شد.آری.عشق راه حل هر مسئله و نوشداروی هر ناخوشی است ولی متاسفانه اغلب شما به خاطر بی خبری از اصول حاکم بر زمین با اوصاف بی ربط و بی معنی عشق را تحریف کرده و از چشم اندازی مکدر و مغشوش به آن مینگرید برای این که عشق را نسبت به هر کس یا هر چیز دز محک سنجش گذارید و عیار آن را بسنجید ببینید افرادی که نسبت به مهر و محبت شما بی احساس و بی تفاوتند را چقدر دوست دارید.

گفتم:منظورتان این است که اگرمن رابطه ای سرشار از عشق با خودم داشته  باشم  زندگیم مملو از عشق و محبت و هیجان شده و جای خالی شما را در زندگیم حس نخواهم کرد؟

گفت:چگونه ممکن است چیزی را که حس میکنید جایی دیگر به جز درونتان باشد.

گفتم:درست است اما چقدرخوب بود که اینجا می ماندید و این عشق را با من سهیم میشدید.

گفت:اما این احساسی که درباره اش صحبت میکنید عشق نیست زیرامستلزم حضور من در اینجاست و این سرچشمه تمام افکار اشتباهی است که در تمام طول این مدت در باره اش صحبت کردیم.

گفتم:بنابراین باید بروید؟

گفت:بله...(برگرفته از هدایایی از آیکیس ـوین دایر)

 

راز زندگی:جهان هرگز نمی بخشد زیرا هرگز سرزنش نمیکند!

زندگی عبارت است از یک سلسله رویدادهای ساخته و پرداخته خود ماست که ما خود آنها را آفریده و به آن چسبیده ایم.کائنات هم مشتمل بر یک سلسله رویداهایی است که مستقل از عقیده و سلیقه ما رخ میدهند.همه آنها همانی هستند که هستند.کامل و بدون عیب و نقص.ستارگان همه در جایگاه مقرر خود قرار دارند.هر ذره برف درست در همان نقطه ای که باید فرود آید فرود میآید.درجه حرارت در روز همانی است که باید باشد.حتی شماره هایی که بر روی گرماسنج مینویسیم به نوعی تایید ما به این نظم و ترتیب است.طوفان سیل خشکسالی و محل رودها و کوهها  مدار سیارات همه درست و منظم هستند.در اینجا عفو بخششی وجود ندارد زیرا قضاوت و متهم و گناهکاری در بین نیست.(وین دایر)

من گفتم و او گفت!

اولین گفتگویم را با او هرگز فراموش نمیکنم...تصمیم گرفتم با صداقت و اخلاص با او صحبت کنم.امیدواربودم به من اعتماد کند....

گفتم:چرا به من اعتماد میکنید؟از کجا میدانید که به شما دروغ نمیگویم و به اینجا نیامده ام تا از شما سو استفاده کنم؟شاید فردی مجنون و غیر عادی باشم.

گفت:منظورتان از دروغ گفتن چیست؟ممکن است توضیح بدهید؟

گفتم:دروغ گفتن یعنی نگفتن حقیقت

گفت:مگر جز راستی چیز دیگری هم وجود دارد؟چگونه ممکن است شخص راستگو و درست کردار نباشد؟

گفتم:اگر میکوشیدم با فریب و دورنگی به شما صدمه بزنم به طور مثال اگر ادعا میکردم که به عنوان یکی از ساکنان کره زمین به اینجا امده ام تا از شما اطلاعاتی کسب کنم اما در واقع قصد داشتم از شما سو استفاده کنم مرتکب دروغ میشدم.

گفت:به این ترتیب میتوانید در گزارش خود به اولین تفاوت اشاره کنید.در کره ما مردم نمیتوانند این گونه عمل کنند.هر کس هر چیزی بگوید به طور دقیق آن چیز به همان شکل وجود دارد.ما در اینجا با واقعیت ها سروکار داریم.چرا باید فرد دروغ به ذهن راه دهد؟مگر دروغ راه ارتباط با یکدیگر را ناممکن نمیسازد؟

گفتم:اما مردم کره زمین همیشه دروغ نمیگویند.فقط بعضی اوقات به اقتضای ضرورت یا مناسبت به دروغ متوسل میشوند.

گفت:اگر مردم بعضی اوقات به یکدیگر دروغ میگویند از کجا میدانید که چه وقت راست میگویند و چه وقت دروغ؟آیا از پیش به طرف مقابل اطلاع میدهید که چه مطالبی راست است و چه نکاتی دروغ است؟

گفتم:اگر کسی از پیش اطلاع دهد که قصد دارد دروغ بگوید زمینه ای برای انجام این کار باقی نمیماند.

گفت:برداشت من این است که مردم سیاره شما صادقانه با یکدیگر ارتباط برقرار نمیکنند.در حیرتم چگونه این کار ممکن و میسر است!

گفتم:اجازه دهید درباره موضوع دیگری بحث و گفتگو کنیم.

گفت:آیا شما خودتان دروغ میگویید یا واقعیت را بیان میکنید؟

گفتم:تعهد میکنم که جز راست هرگز چیزی بر زبان جاری نسازم.

گفت:به کره ما خوش امدید اما پیش از هر چیز تقاضا میکنم به مفهوم کلمه های تعهد و هرگز اشاره کنید.

گفتم:تعهد قراردادی است برای بیان واقعیت.

گفت:حالا میفهمم که چرا ما چنین کلمه ای نداریم...(هرگز )چه معنایی دارد؟

گفتم:وقتی میگویم هرگز به شما دروغ نخواهم گفت منظورم این است که برای همیشه از من دروغ نخواهید شنید.

گفت:کلمه (همیشه)و (برای همیشه)را برای اولین بار میشنوم.آنچه من میدانم درباره (اکنون) است.بنابراین اشاره به این نکته که اکنون به من دروغ نخواهید گفت کفایت میکند.کلمه همیشه برای من هضم شدنی نیست.چگونه میدانید که در آینده چه خواهید کرد؟به هرحال اگر پیش از رسیدن همیشه تغییر نظر بدهید از نظر من بلامانع است.

گفتم:اما (همیشه) هرگز فرا نمیرسد .زیرا فرایندی مستمر و پایدار است.

گفت:بنابراین اگر همیشه هرگز فرا نمیرسد هر دو درباره اکنون سخن میگوییم.به هر حال فکر میکنم ضرورت ندارد بیش از این درباره این موضوع بحث و تبادل نظر کنیم.(برگرفته از هدایای از آیکیس-وین دایر)

راز زندگی:

در جهان هیچ چیز بر حسب تصادف و اتفاق نیست و در آینده هم هرگز چنین نخواهد بود.خواه این یک سلسله روزهای با آسمان آبی و صاف همراه با فجر و شفق طلایی تیره یا فعالیت های سیاسی پر آشوب یا پیدایش یک شهر بزرگ یا ساختار کریستالی یک سنگ جواهر که هرگز نور به خود ندیده یا نصیب افراد از بخت واقبال یا ساعت برخواستن شیر فروش محله از خواب صبحگاهی یا موضع یک الکترون یا بروز زمستان های سرد یکی پس از دیگری .حتی الکترون ها که حرکات آنها به ظاهر نمونه کامل پدیده های غیر قابل پیش بینی است موجودات رام و فر مانبرداری هستند که با سرعت نور میچرخند و دقیقا به همانجایی که مقرر است میروند.آنها صدای آژیر مانند ضعیفی دارند که اگر با ترتیب و ترکیب درک و فهم شوند همانند صدای وزش باد در جنگل مطبوع هستند و درست همان کاری را میکنند که به آنها تکلیف شده و این واقعیتی است که میتوان از آن مطمئن بود.(مارک هلپرین)